آيا آنان ميدانند در بستر زمان و در توليد نوع پديدههاي اجتماعي- سياسي و احتمالي چگونه بايد عمل نمايند؟ آيا از قوه عاقلهاي پيروي ميکنند و در درون جريان خود به فصلالخطاب معتقد هستند؟ نگارنده معتقد است اصولگرايان فاقد راهبرد مشخصي براي مواجهه با دولت جديد هستند، علاوه بر طيفهاي خود اجتهاد و تکرو در بين آنان مشاجره بر سر قدرالسهم هر نحله در شکست 24 خرداد اين ناهماهنگي را پررنگتر نموده است و خوف و رجا به صورت نسبي بر جريان مذکور حاکم است. بنابراين ميتوان اصولگرايان را نسبت با دولت جديد در سه لايه يا سه طيف دستهبندي نمود.
1- دسته اول: دسته اول کساني هستند که معمولاً از رأي مردم تحليل اجتماعي ندارند و به انجام تکليف ميانديشند. اين دسته از فرداي انتخابات به صورت پيشدستانه نقد دولت جديد را شروع کردهاند. هشدار نسبت به حاکميت تکنوکراتها و خطر ليبراليسم فرهنگي را گوشزد کردهاند و هرگونه نقدي که از رئيسجمهور منتخب يا اطرافيان وي عليه دولت احمدينژاد صورت گيرد را به شدت پاسخ ميدهند. حاميان دولت احمدينژاد يا هويتيافتگان از دولت وي در اين دسته قرار ميگيرند. اين دسته نقد دولت را از هماکنون شروع کردهاند و منتظر نوع اقدامات و عملکرد دولت جديد نيستند. نوع واکنش به سخنان دکتر روحاني در ضيافت افطاري مجلس شوراي اسلامي و نوع افراد واکنشدهنده معرف اين طيف است.
2- دسته دوم: اين دسته کساني هستند که نسبت به دولت جديد سکوت پيشه کردهاند. آنان بر اين باورند که نقد دولت روحاني را بايد در دستور کار قرار دهند. اما زمان اين کار اکنون نيست. آنان منتظر گذر زمان دو، سه سالهاي هستند که بشود نسبت به شعارهاي اقتصادي دولت جديد اظهار نظر نمود. اين دسته نقدهاي خود را در قالب کارشناسي و تخصصي دنبال خواهند کرد. بنابراين منتظر عبور از مدت زماني هستند که بشود درباره اشتغال، تورم، معيشت و... قضاوت کرد. لذا نقد اين جماعت، با تأخير و در قالب نقد برنامهها و مبتني بر تخصص آنان صورت ميگيرد و به ظاهر رنگ و بوي سياسي و جناحي ندارد. افراد اقتصادي دکتر روحاني سيبل نقد اين دسته خواهند بود.
3- دسته سوم: دسته سوم آن بخش از اصولگرايان هستند که از نگاه جريان حاکم در شعاع اعتدال جاي ميگيرند و ميتوان آنان را در قدرت سهيم کرد و جاي داد. اين دسته که بيشتر در نسل اول و دوم انقلاب يا راست سنتي جاي ميگيرند، به دولت نزديک خواهند شد و در لايحههاي بالايي و مياني دولت مسئوليت خواهند گرفت. برخي از آنان توسط دسته اول به وادادگي و قدرتطلبي متهم خواهند شد. عدهاي هم با حفظ اصول خود به دولت کمک خواهند کرد و عدهاي نيز جذب واقعي فضاي جديد ميشوند و بين خود و طيفهاي ديگر اصولگرايي احساس فاصله ميکنند. اين دسته هم ميتوانند براي اصولگرايان به عنوان فرصت عمل نمايند و منويات آنان را به دولت منتقل و به مثابه کاتاليزور عمل نمايند و هم از سوي اصلاحطلبان با دو نگاه به عنوان طيف نزديک شده دبه اصلاحاتاز يک سو و طيف تهديدکننده سياستهاي اصلاحطلبان از سوي ديگر معرفي شوند. دسته سوم در پايان چهار سال يا هشت سال دکتر روحاني شرايط سختي را خواهند داشت. از يک طرف ميدانند که در طراحي انتقال قدرت در فضاي دولت بعدي جايگاهي ندارند و ارکان دولت به سمتي ميروند که رئيسجمهور آينده از اصولگرايان نباشد يا حداقل کسي از اصولگرايان را برجسته ننمايد و از سوي ديگر علاقهمند به بازگشت به جريان مادر هستند و ميدانند که در فضاي بعد دکتر روحاني بايد مجدداً به انسجام درون جناحي بينديشند و فضاي مستقل و جديدي را دنبال نمايند. آنچه قابل درک است اينکه، جماعت مذکور خود را اصولگرا خواهند ناميد و از آن عدول نخواهند کرد چرا که تفکر اصولگرايي را همتراز تفکر انقلاب اسلامي ميدانند. اما در پاسخ به نقدها به پاسخهايي همچون: «اگر ما اطراف روحاني را نميگرفتيم، افراطيون تجديد نظرطلب جايگزين ميشدند» روي خواهند آورد. اما از سوي دسته اول اصولگرايان که در بدو اين نوشتار معرفي شدند به عنوان شريک در سوتيهاي احتمالي دولت، خصوصاً در عرصه فرهنگ و سياست خارجي معرفي خواهند شد و ورود يا عدم ورود مجدد احمدينژاد به عرصه قدرت در چهار يا هشت سال بعد در انسجام يا تفرق اصولگرايان تعيينکننده خواهد بود. در آن صورت عدهاي روحاني را با همه ايرادها بر احمدينژاد ترجيح خواهند داد و عدهاي که معمولاً در دسته اول هستند، پشت سر احمدينژاد خواهند آمد و دسته سوم را خارج از جريان اصولگرايي معرفي خواهند نمود.
عبدالله گنجي
